سرمقاله 1 اسفند 1403 محمد عسلی فرهنگ سیاسی یا سیاست فرهنگی
اگر یادگیری را تغییر در رفتار بدانیم هر نوع آموزش بیشک در فرهنگ تأثیرگذار است و هر تغییری که ناشی از رفتار باشد در تعاملات اجتماعی خود را نشان میدهد.
باورهای دینی و مذهبی اگر فقط شکل ظاهری نداشته باشند و قلباً در دل پذیرفته و نهادینه شده باشند ضمانت اجرایی دارند، خود باوری ضمانت اجرایی است که متأسفانه انقلاب صنعتی و تحولات ناشی از زندگی ماشینی باورها را تضعیف نموده و انسانها بیشتر در کشاکش و چالشهای ناشی از سرعت گرفتن زندگی، مادیگرا شدهاند حتی اگر مسلمانها نماز را سر وقت بخوانند و یا روزه ماه رمضان را کامل به جای آورند شاید تغییر شرایط خواه ناخواه آنها را در اسارت کار بیشتر و کسب معیشت راغب کرده باشد.
فاصله گرفتن از طبیعت و نشستن در آپارتمانهای کممساحت از یکسو و از دیگر سوی خستگی مفرط ناشی از دوندگیهای عصبی و چشم دوختن به صفحات جادویی تلویزیون به خصوص در شب و دنبال کردن فیلمها و سریالهای مهیج و یا گوش دادن به اخباری که بیشتر از جنایت و کشتار و حوادث و رویدادهای سخت روایت میکند خود مزید بر عصبیت و خستگی بیشتر میشود.
ما هر چقدر که از طبیعت فاصله بگیریم از خدا هم فاصله گرفتهایم. این الیناسیون (خودبیگانگی) دوری از خویشتن خویش را سبب میشود یا انسان همانند ماشین از سیستم درونی خویش غافل و به سیستم برونی ابزارها و وسایل الکترونیکی دلمشغول میگردد.
درخت، گل و سبزه و گیاه، آب و رودخانه و دریا و دیگر مواهب طبیعت خداوندی با الگوبرداری در اشکال مصنوعی در گوشه و کنار اتاق کار و خانه، تجلی بیجلوهگی را به رخ میکشند، اما نه طعم و عطر و بو و لطافت دارند و نه روحی که آدمی را به شوق و ذوق بکشانند، حاصل چنین زندگانی فرو رفتن در اعماق ناپیدای تنهایی است که بشر امروز در اسارت نداشتنها و خواستنهای ناتمام تمایلات خود را دنبال میکند.
در این عالم وانفسا چه باید کرد، چه باید خورد و چه باید خواست. پیوسته سئوالی است که شاید در قرن هفتم سعدی هم از خود داشته است:
«عمر گرانمایه در آن صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا»
آری انسان صاحب اراده حریص کنجکاو، با آن روح ناآرام، گم کرده خود را در چنین شرایطی نخواهد یافت وقتی که شیر در کاسفه سفالین بوی سیاست نمیداد ولی در کاسه بلورین حجمی از واژههای سیاست را به خوردمان میدهد.
آری روزگار غریبی است. در روزگار آهن و فولاد با پشتوانه گلین در رهگذار حادثه استادن» ما در عصر برزخ زندگی میکنیم نه جهنمی شدهایم نه بهشتی در این انتظار بیپایان راههای نرفته بسیار است و آرمانهای تحقق نیافته بیشتر، گویی تا زمین میگردد و زمان را پایانی نیست ما در رهگذار حادثه ایستادهایم.
نه دانش به تنهایی کلید گنج مقصود است و نه باور ناآگاه صراط مستقیم را میپیماید به قول سنایی:
«چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا»
جرم یقه سفیدها در ربودن مال غیر، کدام قیاس تواند برابری کند با سرقت چند من پیاز در سرزمینی به حسب نیاز کامیپوترها هم تن به اشتباه میدهند وقتی از این طریق ربودن نقدینگیها به آسانی چند کلیک امکانپذیر میشود.
امروز نه سیاست فرهنگی راهی درست طی میکند و نه فرهنگ سیاسی، چرا که فرهنگ دیگر معنای رفتار برتر نمیدهد و واژهای ناآشنا میماند که تعبیر درستی از آن نمیشود. فرهنگ را با سیاست کاری نباید باشد و سیاست در فرهنگ نمیگنجد.
والسلام