سرمقاله 25 تیر 1404 محمد عسلی چرا برنامه ریزی آموزشی و تربیتی ما واقع بینانه نیست؟
چشمانمان را باز کنیم و دنیاهای متفاوت را ببینیم. تفاوت در تعاملات اجتماعی، نظم و قانونمندی، تفاوت در تولید و مصرف و نهایتا تفاوت در اندیشه و آرمان های ملی و همگانی. این تفاوت ها کلا ریشه در نوع وکیفیت آموزش و پرورش دارند. آموزش و پرورشی که هدف اولیه بودجه بندی بعضی کشورهای پیشرفته است و حاکمیت ها نسبت به آن از دیگر اهداف برنامه ریزی ها حساس تر هستند .
تربیت معلمی که با علوم و فنآوری های روز کاملا آشنا باشد و به نسبت مقطع تحصیلی که در آن تدریس می کند فنون لازم را آموخته باشد از اهمیت بالایی برخوردار است .
ساخت مدارسی که پاسخگوی نیازهای آموزشی باشد به لحاظ فضای قابل تحمل از هر جهت حتی نوع رنگ دیوارها، صندلی ها و نیروهای ایمن، تهویه هوا در گرما و سرما، نور کافی، فضای مشجر، کارگاه ها و آزمایشگاه های مورد لزوم، کتابخانه، سالن اجتماعات و مابقی فضایا...باید ملحوظ نظر قرار گیرد.
وسایل آموزشی و تجهیزات به روز برای بهره برداری و آسان شدن آموزش به منظور به کارگیری حواس پنجگانه تا درک مطالب برای دانش آموزان و دانشجویان آسان تر شود.
کتاب های درسی که مطالب آنها با علوم و فنون روز و مطالب نوین تدوین یافته باشد و به راحتی در اختیار قرار گیرد.
و مهم تر از همه این موارد اهداف آموزشی و تربیتی است که مشخص می کند از مدرسه و دانشگاه چه می خواهیم؟ برای آینده ایران کدام دانش آموز و دانشجو را باید تربیت کنیم؟ روش های تدریس چگونه باید باشند؟ آیا در طول صد سال گذشته با روش معلم محوری مدارس و دانشگاه ها را اداره کرده ایم و به دانش آموزان و دانشجویان اجازه نداده ایم که در کلاس محور گفتگوها و طراح سئوالات باشند و یا صرفا خواسته ایم باادب باشند و ساکت بنشینند و فقط به گفتار معلمان و اساتید گوش دهند و حافظه را پر کنند از مطالب نه چندان کاربردی که پس از هر آزمون و امتحانی فراموش کنند و صرفا نمره ای قابل قبول برای اخذ مدرک بگیرند و تمام و چون به بازار کار آیند هیچ مهارتی نداشته باشند و به درد چه کنم گرفتار شوند؟
به درستی می توان نتایج تلاش های آموزشی و تربیتی ناکارآمد ما را در افزایش زندان ها، دفاتر و ساختمان های دادگستری و دادگاه ها، افزایش جرائم و ناهنجاری های اجتماعی ارزیابی کرد، زیرا اگر آموزش و پرورش ما توانسته بود انسان سالم و ماهر تربیت کند هم رونق اقتصادی می داشتیم و هم جامعه ای قانونمدار و نظم پذیر.
وقتی می بینم در مدرسه به دانش آموزان یاد می دهند که فرق بین چراغ قرمز و سبز در آئین نامه راهنمایی و رانندگی چیست و می باید خط عابر پیاده را بشناسند و به موقع بایستند ولی والدین بعضی دانش آموزان دست بچه را می گیرند و از خط عابر پیاده در چراغ قرمز عبور می دهند و یا در طول و عرض خیابان او را دنبال خود می کشند یعنی بین مدرسه و خانه رابطه معقولی وجود ندارد و مدرسه نتوانسته یا نخواسته است بین آموزش و تربیت مدرسه ای و خانه ای هماهنگی ایجاد کند.
در مابقی رفتارها و تعاملات فردی و اجتماعی هم شکاف عمیقی بین خانه و مدرسه را شاهدیم.
تبعیض در نحوه آموزش بین مدارس شمال شهری و جنوب شهری خود حکایت دیگری است که قلم از بیان آن قاصر است و مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
نتایج ارزشیابی تحصیلی هم عادلانه نیست زیرا شرایط تحصیلی و تحریک انگیزه ها برای همه دانش آموزان یکسان نیست. از تربیت معلم تا حفظ معلمان توانا و باانگیزه گرفته تا محتوای کتاب های درسی و روش های تدریس ، آموزش و پرورش ما با مشکلات عدیده ای مواجه است زیرا اهمیت آن برای دولت های گذشته و حال در اختصاص بودجه و برنامه ریزی آموزشی و تربیتی اولویت اول نبوده است و چون پیوسته از جانب بیگانگان مورد تهدید، تحریم و تجاوز بوده ایم، ذهن و فکر مسئولان بیشتر متوجه مسائل نظامی و آمادگی های دفاعی بوده است. چیزی که دشمنان ایران زمین می خواهند و راه چاره ای هم متصور نیست جز آنکه در هدف ها و روش ها تجدیدنظر کنیم و عمیقا به مسئله آموزش و پرورش بیاندیشیم.
تربیت عالمانه مدیران و مربیان، تربیت معلمان با حقوق مکفی برای افزایش انگیزه بیشتر و رویکرد به مطالعه روزانه، تأمین وسائل کمک آموزشی در مدارس و اصلاح و بازسازی مدارسی که جز به آنها سر پناه نمی توان گفت.
با این اوصاف کوتاه و مختصر آیا نباید برنامه ریزی آموزشی و تربیتی ما واقع بینانه باشد؟
والسلام