من چه دارم؟ این سئوالی است که هر کس میتواند از خود و دیگران داشته باشد. انسانها از بعضی داراییهای خود بیاطلاع اند و یا آنکه چندان توجهی به آن ندارند. در روزگاری که هر یک از قطعات بدن آدمی میلیونها و میلیاردها تومان ارزشگذاری میشود. بهای یک چشم بینا، گوش شنوا، دست و پای سالم و یا قلب بینقص چقدر است؟
اگر کلیه و یا کبد آدمی از کار بیفتد چه میزان پول و وقت و صبوری و تحمل درد و ناراحتی ضروری است تا آنکه شاید جوانی یا نوجوانی در اثر تصادف به مرگ مغزی مبتلا شود و به کسی که در به در به دنبال کلیه سالم و یا کبدی برای پیوند در نوبت است برسد، شاید پس از پیوند بهبودی حاصل شود که چندان تضمین صد درصدی هم ندارد.
پس سلامتی که به قول قدیمیها یکی از نعمتهای الهی است سرمایه بیبدیلی است که باید قدر آن را دانست.
داراییهای دیگری هم هست که اگر آنها را قدر بدانیم. پدر، مادر، برادران و خواهران و دیگر اقوام و دوستان همه میتوانند دارایی به حساب آیند هرچند در علم اقتصاد دارایی عبارت است از سرمایه و سرمایه نیز زیرشاخه هایی دارد .
آنچه امروز در افکار عمومی و در افواه دارایی به حساب میآید همان ثروت است. پول، زمین، خانه، اتومبیل و شاید هم شغل، مجموعهای از داراییها هستند اگر خوب به آنها توجه کنیم.
سئوال این است. داشتن بهتر است یا نداشتن؟ شاید بعضیها از این سئوال بخندند و بگویند: این چه سئوالی است. معلوم است که داشتن بهتر از نداشتن است. اما اگر از بعضی سرمایهداران سئوال کنی که داشتن بهتر است یا نداشتن، ممکن است پاسخ دیگری بشنوید. وقتی دارایی آنها رنجآور باشد و فرصت کوتاه عمر برای حفظ و نگهداری و افزایش ارزش آنها کافی نباشد و آدمی را از لذت زندگی در فراغت باز دارد.
کارخانهداری را فرض کنید که دغدغه افزایش تولید و عرضه و فروش آن از یک طرف و در طرف دیگر تأمین حقوق و مزایا و نیازهای کارگران و تهیه مواد اولیه همه وقت او را بگیرد و پیوسته در ناآرامی آن هم در شرایط اقتصادی نامطلوب فعلی به سر برد و اگر کارخانه سودآور باشد و مدیریت موفق، حاصل عمر پساندازی است که برای میراثخواران میماند. هرچند بسیاری از کارگران هستند که حیف و دریغ میخورند که ای کاش آنها هم کارخانهدار بودند و بالطبع هستند افرادی که در اثر تلاش و کوشش از کارگری به کارفرمایی میرسند و صاحب کارخانه و مال و اموال هم میشوند. ولی این دوندگیها پایان خوشی ندارد وقتی تن فرسوده و جان به لب رسیده باشد و مرگ در خانه را بزند.
اگر داشتن به اندازه نیاز و رفع مشکلات مادی باشد نعم المطلوب و اگر بیش از آن باشد که نفعی به غیر نرسد و خدماتی صادقانه در پی نداشته باشد میشود وبال گردن و جانفرسا.
امروز بیش از سالیان گذشته همه در اندیشه بیشتر داشتن هستند و هیچ آدم عاقلی پیدا نمیشود که بگوید نمیخواهد پول یا ثروت بیشتری داشته باشد. زندگی مسیر بیشتر داشتن را هموار کرده است و مسابقهای جهانی در طول و عرض زمین همه را به پیش میراند.
عدهای که کم هم نیستند در میانه راه تلف میشوند و به هدف نمیرسند. عده کمی هم در پایان خط سرمایههایی بیش از نیاز کسب میکنند اما هیچ کدام رضایت ندارند. یکی از نداری مینالد و دیگری از دارایی!
در شرح حال پسر راکفلر یکی از بزرگترین سرمایهداران آمریکا که چاههای نفت بسیاری را از آن خود کرده بود آمده است که چون دچار بحران هویت شده بود خود را به جزایر آمازون رساند تا مطالعاتی در خصوص اصالت انسان داشته باشد متاسفانه سفری که بازگشتی در پی نداشت و معلوم نشد که به علت شکستن قایقش در دریا غرق شده ویا با شنا خود را به محل سکونت بومیان رسانده و در آنجا به قتل رسیده است او در نوشته هایش آورده که در آمریکا همه چیز مصنوعی است و سرمایه داری هویت را از انسان های آنجا گرفته است .
خلاصه عرایضم نه این است که بگویم داشتن خوب نیست و نداشتن خوب است و یا بالعکس. آنچه مهم است و کمتر کسی به آن توجه دارد اعتدال در زندگی است. همه موجودات زنده نیازهای مادی و روحی دارند که برای یک زندگی ساده و معمولی میباید تأمین شود. اما تنپروری آسیبی دارد که جان آدمی را ضعیف میکند و بار سنگین آن قابل حمل نیست. به قول سعدی در بوستان : «همی میردت عیسی از لاغری/ تو در بند آنی که تن پروری...»
از دیدگاه یک عارف و مسلمان معتقد، روزه داری نعمتی است که تن و جان را جلا میدهد. بیماری ثروتمندان از زیاده مصرفی است و داشتنهایی که به خوبی و بجا از آن استفاده مطلوب نمیشود و بیماری فقرا کاهش توان از بیچیزی و کم خوراکی است. هر دو نامطلوب و ناخوشایندند. حافظ میگوید: «هر که را خوابگه آخر ز دو مشتی خاک است/ گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را...»
هر چند این سخن عارفانه است اما در زندگی امروزی بسیاری از ثروتمندان جای حرف و حدیث بسیار دارد.
استاد خطی داشتیم که سرمشق ما را این شعر داد: «نه چندان بخور کز دهانت برآید/ نه چندانکه از ضعف جانت برآید»
امروز دیگر این سخنها و دیدگاهها چندان طرفدارانی ندارد. هرچند واقعیت زندگی است. به نظر شما داشتن بهتر است یا نداشتن؟
والسلام