میبینم که حیوانی در کمین حیوان دیگری است تا او را بکشد و بخورد و این زنجیره غذایی از ابتدای خلقت تاکنون سیر تکاملی خود را طی کرده است علمای زیستشناسی آن را تنازع بقا مینامند به تعبیر دیگر برای ماندن برای کشتن و کشته نشدن.
انسانها نیز در طول تاریخ بر روی یکدیگر سنگ، نیزه، شمشیر، تفنگ و دیگر سلاحهای پیشرفته را پراندهاند. از بیرون چنین پیداست که جنگ گاهی اجتنابناپذیر است و گاهی قابل پیشگیری. اگر عقلانیت به جای حرص، زیادهخواهی، غرور و ترس بنشیند، شاید هیچ جنگی رخ ندهد.
جنگ جهانی اول و دوم هر چند هنوزاهنوز مورد تحلیل و بازخوانی است و جنگهای خونین گذشته به فراموشی رفتهاند اما امروز به گونه دیگری جنگ جهانی در حال انجام است و صلح مسلح دیگر معنای چندانی ندارد . امروز دیگر انسانها برای سیر کردن شکمشان نمیجنگند بلکه جنگها پیچیدهتر از آن است که به وصف درآید. جنگ با طبیعت دیر زمانی است شروع شده و گویی پایانی ندارد. جنگ با خاک خوب، جنگ با هوای خوب، جنگ با جنگلها و محیط زیست. جنگ با شرافت و صداقت. جنگ با عفت و نجابت، جنگ با پاکی و پرهیزگاری و نهایتا جنگ با اصالت انسان و هویت آن. این جنگها بسیار خطرناکتر از جنگ با توپ و تفنگ و هواپیمای شکاری و بمبهای آنچنانی است.
انسان امروز از احساس نوعدوستی تهی شده و از گروه جدا گردیده. هر انسانی خود جهانی از تفکر و اندیشه مادیگرایانه است. دیگر نه شعری باطراوت گفته میشود و نه داستانی رمانتیک نوشته میشود. آنچه میگویند و به تصویر میکشند و میخوانیم و یا میشنویم همه توصیفاتی این چنینی است: جیغ بنفش، ارتفاع دود و چهارراههای چه کنم! و من تعجب میکنم که هنوز اشعار حافظ به دل مینشیند و کسی به نصایح سعدی گوش میدهد و مولوی با آهنگ و موسیقی شناخته میشود.
در جنگهای خونین برآمده از قدرت سلاح و تراکم دلارهای پسانداز شده ، غزههای خونین در حال تکرارند. هنوز هم فریدون مشیری در کوچ میسراید: «خیال نیست عزیزم صدای تیر بلند است و نالهها پیگیر و برق اسلحه خورشید را خجل کرده ست...» هنوز هم دهان دوزخ وحشت به روی کودکان و زنان بیگناه غزه گشوده میشود. هرچند مکتب اومانیسم در دانشگاههای آمریکا و اروپا تدریس میشود و اصالت از خدا به انسان میدهند اما انسان را در کشور خود عزیز و در جای دیگری ذلیل میکنند و بین انسانها خط میکشند هرچند میگویند با نژادپرستی مخالفند و از هیتلر و موسولینی بیزارند و درس گرفتهاند که همنوعان خود را نکشند. انسان امروز در تضادی آشکار از کارهایی است که میکند و حرفهایی است که میزند و خلاف آن را عمل مینماید.
ملکالشعرای بهار در قصیده معروفی جنگ جهانی اول را به تصویر کشیده که مطلع آن این بیت است: «فغان ز جغد جنگ و مرغوای او/ که تا ابد بریده باد نای او...»
این مرغوا پیوسته از زبان چنگیزیان زمان، از زبان آتیلاها، ناپلئونها، نادرها، هیتلرها و دیگر جهانگشایان شنیده میشود. امروز ترامپ و امثالهم پا جای پای هیتلرها گذاشتهاند و نتانیاهو افتخار میکند که چونان آیشمن دستور قتل عام فلسطینان را صادر میکند و براساس باورهای دینی تحریف شده، فلسطینیان را انسان به حساب نمیآورد.
اگر زمان حال را به آغاز هبوط انسان در روی زمین برگردانیم باز هم میخوانیم که، قابیل برادر خود هابیل را کشت تا از زنی که برادرش را دوست نمیداشت لذتجویی کند.
انسان از درون پیوسته در حال جنگ بوده است برای بقا. جنگ با میکروبها و ویروسها، جنگ با زخمها، جنگ با دردها چنانکه از بیرون هم بازتاب آن را شاهدیم.
دفاع گاهی آنچنان مقدس میشود که جنگ را واجب و ضروری میکند وقتی حیات و ناموس و سرزمین، مورد تجاوز دشمنان قرار میگیرد هرچند جنگ در نفس خود مورد تنفر و انزجار باشد. در قرآن آمده است که: «کتب علیکم القتال و هو کرهٌ لکم» [خداوند جهاد را بر شما واجب کرد هر چند از آن کراهت دارید]«آیه 216 سوره بقره»
سرزمین سوخته فلسطینیان در غزه آئینه عبرتی است که هیچ وقت هیچ کشوری از آن عبرت نگرفته. چنانکه از جنگ ویتنام، کره، یمن و دیگر جنگهای خونین عبرت گرفته نشده است. هنوز جنگ آمریکا و اسرائیل با فلسطینیان و جنگ روسیه با اوکراین، تمام نشده آمریکا به اطراف ونزوئلا نیرو فرستاده و در اندیشه تجاوز و جنگ خونین دیگری است.
برخلاف آنچه ترامپ میگوید با اعمال قدرت، صلح به دست نمیآید. با اعمال قدرت هوس جنگ به سر میزند. اگر زمین، زبان باز کند، درباره خوی جنگطلبی قدرتمندان کتابها خواهد نگاشت و اگر آسمان زبان باز کند از خجستگی انسانها سخن خواهد گفت. این گسسته عنان و خجسته وجود کجا تواند ماند؟ کجا تواند رفت؟
والسلام