المپیادهای علمی و مسابقات ورزشی که میدانگاهی برای ابراز وجود توانمندان است فرصت مناسبی است تا هر مدعی خود را محک زند که چند مرده حلاج است، هر کس توانسته باشد به آن آمادگی رسیده باشد که بتواند همه رقبا را شکست دهد قهرمان میشود.
این قهرمانی صرفا در گرو صرف فعل خواستن نیست بلکه اراده اولیهای است که آدمی را به میدان آمادگی میبرد و پس از رنجها و تحمل زحمات، اگر ساختار بدنی و ذهنی توأمان، توان پذیرش رنجها و کسب تجربه داشته باشند آن گاه میتوان امید داشت که در رقابتهای سخت جهانی قهرمانی به دست آید و از پس زورآوران و هوشمندان برآمد و بر سکوی بلند افتخار ایستاد.
در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و نهایتاً مدیریت هم به چنین آمادگیهایی که حاصل دانش، تجربه و ارادهای برای توانمند شدن است نیاز است. وقتی یک یا چندین ورزشکار ایرانی در رشتههای مختلف ورزشی میتوانند به آن درجه از آمادگی دست یابند که رقبای خود را از کشورهای دیگر شکست دهند، چرا نباید در رأس امور مدیرانی داشته باشیم که چونان قهرمانان گوی سبقت از دیگران بربایند و مدام در رسانهها نخوانیم و نبینیم که ما ضعف مدیریت داریم. مگر مدیران ما ایرانی نیستند و از همین آب و خاک چونان ورزشکاران و دانشمندان جوان تغذیه نشدهاند؟ مشکل کجاست؟
بیشک در این باب تحلیلگران و صاحبنظرانی چند قلم زده و قدم در راه اصلاح گذاشتهاند اما آیا گوش شنوایی بوده است. این تسبیح صد و چند دانهای که در حصار ریسمانی گره کور دارد و نام و نشان شماری از مدیرانی است که صرفا جابهجا میشوند و با هر کارنامهای چون از پستی فارغ میشوند ، به دیگر پست ارتقاء و یا تنزل مقام مییابند در استمرار با هر سن و سال و دانش و تجربهای دستاوردی اندک به بار میآورد. وقتی توان راه رفتن هم نداشته باشند حاصلش میشود تکرار اشتباهاتی که هر چند عمر عزیز و وقت و فرصت مزید در پای آن صرف شده اما نتیجه مطلوب به بار نیاورده است.
اگر مربی ورزشکاری در انتخاب کسی که مدعی قهرمانی است دقت نکند که مدعی، قادر به تحمل به کارگیری روشهای سخت برای آماده شدن است تمامی رنجها و زحمات، حاصلی به بار نمیآورد.
مشکل مدیریتی ساختار اداری را میباید چونان آمادهسازی ورزشکاران حل کرد. یعنی جوانگرایی برای آموزش و آمادهسازی در رشتههای مدیریتی همراه با کسب تجربه و آزمون و خطاهایی که محک زده میشوند.
باید از انتصاب مدیران توصیهای که منافع معرفی کنندگان را باید در نظر داشته باشند پرهیز کرد و این زنجیره ناکارآمد فسادآور را اصلاح نمود و یا تغییر داد. زیرا اگر قرار است برای یک دبیرستان یا دانشگاه مدیری انتخاب شود: باید میزان توانمندی وی به لحاظ تجربه، توان علمی، توان جسمی و علاقمندی را ارزیابی نمود و به صرف آنکه آدم خوبی است و فلانی معرفی کرده بسنده نکرد. مشکل اصلی از آنجا شروع شده که چون در آغاز انقلاب اسلامی مهمترین رکن انتخاب مدیران تشخیص میزان باورمندی و اعتقاد آنها به نظام جمهوری اسلامی و دینباوری بود. با توصیه این و آن کسانی در مقاطع مختلف مدیریتی منصوب میشدند که آزمون و خطاهای آنان از همان زمان شروع به کارشان قابل مشاهده بود و به اصطلاح سلمانی را با سر کچل این و آن یاد میگرفتند. در این میان بودند مدیرانی که هوشمندی و اراده لازم برای خدمت صادقانه در حد ایثار داشتند اما استثناء بودند و استنثاء قاعده نمیشود.
خیانتکاران، اختلاسگران، فرصتطلبان و خائنان از داخل همین سلسله مدیریتی بیرون آمدند. همان کسانی که با توصیه این و آن و بدون داشتن صلاحیتهای علمی و اخلاقی و تجربه کاری بعضا پستهای کلیدی را در دست گرفتند.
وقتی جوانان و حتی نوجوانان بسیجی و سپاهی در جنگ تحمیلی 8 ساله سرنوشتساز شدند و جان و تن را بر سر انفجار مینهای کاشته دشمن گذاشتند تا راه به سوی پیروزی باز کنند و یا قهرمانان المپیادهای علمی و مسابقات ورزشی افتخارآفرین شدند و میشوند چه جای تعجب است که بگوییم مدیریت ساختار اداری کشور باید جوان شود آن هم جوانهایی که بدون توصیه این و آن آمادگی لازم برای چنین پستهای مهمی داشته باشند. شاید تعجب کنید که میگویم یکی از پستهای مهم اداری سرایداری است زیرا اگر خیانت کند کل تشکیلات و ساختمان اداری را به پشیزی خواهد فروخت. مثل هسته خرمایی میماند که واگیر خمره بزرگی است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
حفظ حرمت و ارزشگذاری به کار کسانی که در هر لباسی عمری را به خدمت سپری کردهاند آن است که بگذاریم نفسی تازه کنند و بازنشسته شوند تا نیروهای جوان تازه نفس جایشان را پر کنند و بهرهدهی را بالا ببرند.
قانونمندی طبیعت خداوندی هم دور از این خواسته نیست زیرا درختان جوان باردهی و مقاومت بیشتری دارند. چه اصراری داریم که تا صد سالگی هم کسی را در رأس اموراتی داشته باشیم که صرفا نام و نشانی از آن است و توانی نیست.
متأسفانه امروز شرایط اقتصادی عدهای از بازنشستگان خسته و فرسوده را به کارهایی گمارده که برای گذران زندگی حتی در پذیرش کارهایی مانند حمل و نقل مسافر، سرایداری ساختمان نوساز و یا اشتغال در بنگاههای معاملاتی تن به سختیهایی دادهاند که حرمت شریفترین مشاغل مانند معلمی را زیر سئوال بردهاند.
آیا راهی جز اصلاح این زنجیره بسته هست؟ تجربهای که حاصل عمر گرانمایه است زمانی به کار میآید که اراده و توانی برای عرضه آن باشد هر چند ممکن است تجربه ناکارآمدی باشد و به درد زمانه امروز دوا نباشد.
فلسفه سخن امام علی(ع) که فرمودند فرزندانتان را برای زمان آینده تربیت کنید، همین است که هر زمانی دانشی و تجربهای میطلبد، زیرا زمان همه چیز را تغییر میدهد و تغییر ایستا نیست. ما نباید در دایره بستهای بمانیم و مدام در محیطی که مجال تنفس تازهای نیست خود را تکرار کنیم فقط کافی است یک چشم به قبل و یک چشم به بعد داشته باشیم و به قضاوت بنشینیم و درسهایی از قهرمانان ورزشی و علمی بیاموزیم که برای قهرمان شدن الزاماتی را پذیرا باشیم.
والسلام