فیلوسوفیا واژهای یونانی است که به معنای دوستدار دانش است. این واژه در زبان فارسی و عربی به فلسفه تغییر لفظ داده است. در یک جمله میتوان فلسفه را دانش ورود به چرائی و چیستی جهان و هر آنچه در آنست تعریف کرد.
اگوست کنت فلسفه را تحلیل زبانی نامیده است. با روش شناخت علوم میتوان راه ورود به فلسفه و تاریخچه آن را باز کرد. منطق که آن را علمی دستوری نام دادهاند در واقع ابزار روش ورود به فلسفه و راهیابی به آنچه هست که هنوز علم دسترسی به آن را پیدا نکرده است به زبان سادهتر اگر بخواهیم در فلسفه غور کنیم میباید از منطق استفاده کنیم. منطق کلید قفل روش مطالعات فلسفی است.
و اما حکمت:
در گذشته مجموعه دانشها و فلسفه را که هنوز از فلسفه جدا نشده بودند حکمت مینامیدند و کسی که به دانشهای زمان خود آگاهی داشت او را حکیم میخواندند.
کسی که فلسفه میداند بهتر میتواند چرایی و چیستی سیاست را فهم کند و با طرح سئوالاتی که بعضا در اذهان عموم مردم ناآشناست اندیشه و عملکرد سیاسیون را زیر سئوال ببرد و یا نقد کند البته دانش سیاسی همراه با اندیشیدن فلسفی راهگشای ورود به مسائل سیاسی است از این روست که معمولا فلاسفه بیشتر با دولتمردان چالش داشتهاند مانند سقراط فیلسوف یونانی که جان خود را بر سر آن گذاشت. جهانبینی ریشه در فلسفه دارد، بدون فلسفیدن نمیتوان جهانبین شد هر چند در گذشته بعضی از اندیشمندان دینی فلسفه را آفت دین میدانستند و این شعر زبان حال آنهاست: «از فلسفیان دین برانداز/ با فلسفه کار خود مکن ساز...»
استدلال علمی که علت و معلولی هر حرکت یا وجود شیئی را معلوم میکند در فلسفه هم یکی از ارکان پاسخ به سئوالاتی است که هنوز در قالب علم پذیرفته نشده است هرچند بعضی از اندیشمندان گفتهاند: «پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بیتمکین بود»
آیتا... روحاله خمینی وقتی در حوزه علمیه فلسفه تدریس میکردند بعضی از روحانیون با وی مخالفت میکردند تا آنجا که گفته شده آفتابهای که از آن استفاده میکردهاند را دست نمیزدند و میگفتند: نجس است.
دینپژوهانی مانند مرحوم آیتا... طباطبایی و حتی مرحوم استاد شهید مطهری در مطالعات دینی رویکردی فلسفی داشتهاند زیرا معتقد بودند که با تفکر فلسفی میتوان پاسخ بسیاری از سئوالات دینی را داد و بالعکس.
هر فرضیهای که هنوز پاسخ علمی به آن داده نشده میتواند در حیطه فلسفه ورود کند و پاسخ منطقی به آن داده شود از این روست که میگویند فرضیه مقدمه ورود به علم است اما هنوز علم نیست.
اگر مردم فهم فلسفی به معنای اندیشیدن در چرائی امور را پیدا کنند و به دنبال پاسخی برای هر عملکرد و رویدادی باشند فهم سیاسی را در پرسش و پاسخها دخیل میکنند از این روست که فلسفه اهمیت پیدا میکند. آگوست کنت بر این باور است که علوم به ترتیب زیر از فلسفه جدا شدهاند. نخست ریاضیات که از بدیهیات است به وسیله اقلیدس در قرن سوم قبل از میلاد از فلسفه جدا شد. مکانیک با ارشمیدس، ستارهشناسی (نجوم) با کپرنیک و در قرن هفتم فیزیک با گالیله. در قرن هجدهم شیمی با لاوازیه و در نیمه اول قرن نوزدهم زیستشناسی با بیشا و کلود برنار و در نیمه دوم همان قرن جامعهشناسی با آگوست کنت از فلسفه جدا شدند. در واقع پژوهشهای فلسفی راهگشای ورود و کشف علمی شدند و انسان در تفکر و اندیشه فلسفی از سه معبر عبور کرد. نخست حالت ربانی «الهی» دوم فلسفی «متافیزیک» و سوم علمی «اثباتی»
در مرحله نخستین که حالت ربانی باشد بشر حوادث را به وسیله اراده و میل شبیه به اراده خود ولی قادرتر از آن «یعنی خدایان و ملائکه و سپس خدای واحد» تبیین کرده است. در حالت دوم که متافیزیک یا فلسفی باشد بشر حوادث را به وسیله قوای معنوی تبیین میکرد و آن قوا را مؤثر در جریان امور میدانست و در حالت سوم که علمی و تخصصی باشد بشر حوادث را به وسیله حوادث دیگر تبیین میکند. اندیشمندان امروز فلسفه را نظریه عمومی درباره علوم میدانند و فلسفه را به علم یا مطالعه حیات درونی و روابط آن با حیات جهان تعریف میکنند. به قول شوپنهاور فیلسوف آلمانی: «انسان حیوانی است خواستار وقوف به کنه وجود و ماوراء طبیعت» در فلسفه علمی، علم را مورد مطالعه قرار میدهند و آن را با آنچه معرفت سطحی میگویند مقایسه میکنند. منطق میان حقیقت و خطا را تعیین میکند و آن دو را مخالف یکدیگر میداند. در واقع منطق چگونگی استدلال را یاد میدهد.
این مطالب مختصر درخصوص فلسفه، حکمت و سیاست و ارتباط آنها با یکدیگر را از این جهت آوردم که خوانندگان گرامی اگر مایل به فهم فلسفی هستند به آن ورود کنند آن هم به مناسبت روز فلسفه و حکمت که در تقویم آمده است هرچند میدانم که دیدگاههای مختلف درخصوص این سه، پیوسته در حال تغییر است و فلسفه از این جهت نسبت به سایر علوم در تغییر و تکمیل تعاریف و پاسخ به چرائیها پیشقدم است.
والسلام
منبع: روش شناخت علوم اثر : فلیسین شاله
سیر حکمت در اروپا : محمد علی فروغی