اگر می شد سنگ عظیمی را فرمان داد تا بلند شود، به راه افتد و با سرعتی چون شهاب های آسمانی برود به نقطه دلخواه اصابت کند که بعید نیست در آینده ای نه چندان دور این اتفاق بیفتد، آنگاه هیچ نقطه امنی در زمین و آسمان پیدا نمی شود که بتوان در آن زندگی کرد و حالا چنین شده است، جنس و نامش فرق می کند. همان سنگ تجزیه شده ای است که نام موشک به خود گرفته است. موشکی که می تواند هزاران کیلومتر راه را طی کند و به نقطه هدف برسد و آن را و هر آنچه در آن است را از زنده و مرده، جماد و نبات و گیاه و انسان و حتی هوا را با انفجاری مهیب به تلی از خاکستر تبدیل کند... گاه و بیگاه که نه پیوسته و بی خبر در خواب و بیداری از نقطه پایان سازه های در ارتفاع تا زیرزمین هایی که به پناهگاه های امن تبدیل شده اند را با سرعت صوت تخریب می کنند و در انفجارهای مهیب، دهان دوزخ و حشت را می گشاید تا جنایتکارانی متحد با خوشحالی دست های خونین یکدیگر را بفشارند و نام آن را پیروزی بگذارند و در زیر سند حقوق بشر امضاء کنند و بنویسند ما حقوق بشر را رعایت می کنیم و هر کس رعایت نکند با ما طرف است!
آنچه امروز در کربلای غزه می گذرد بسیار فجیع تر، مهیب تر و وحشتناک تر از وقایعی است که در کربلای سال 61 هجری گذشت و پیوسته یادآور جنایتی در تاریخ بوده است که ای انسان در خسارت و گمراهی! بدان که چون خوی تبهکاری و خشونت در تو بیدار شود بدتر از آن کنی که شمر با امام حسین(ع) کرد.
بمب های اهدایی آمریکا با آن وزن سنگین چند تنی که زیر هواپیماهای غول پیکر پنهان می شوند وقتی بر سر مردمان فلسطین فرود می آیند زن و مرد و کودک و پیر و جوان را چنان تکه تکه می کنند که جمع کردن قطعات مُثله شده آنان در زیر و روی سنگ و آهن و چوب های درهم شده قابل جمع آوری نیست و مویه های جگرخراش مادران در قاب تلویزیون ها هم، دولتمردان آمریکا و رژیم صهیونیستی و حتی اروپا را تکان نمی دهد تا به سرنوشت ملت خود بیاندیشند که عنقریب آنها هم به چنین عقوبتی گرفتار خواهند شد با طعم انزجار دشمن تراشی هایی که اقصی نقاط گیتی ایجاد کرده اند شاید زمان آن رسیده است که طعم بمب های اتم خودساخته را بچشند هرچند پاسخی از این دست داشته باشد که موشک جواب موشک است و کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
84 سال از شروع جنگ جهانی دوم می گذرد. جهان امروز آبستن جنگ جهانی دیگری است هرچند جهان از کشف و اختراع وسائل الکترونیک و ابزارهای ارتباطی لحظه ای، که با سرعت نور خبررسانی می کنند تا به اینک مدام در جنگ رسانه ای اذهان عموم مردم دنیا را درگیر کرده است اما جنگی آخرالزمانی زمین را از حیّز انتفاع ساقط خواهد کرد، آشیان ها در زیر و روی خاک خواهند سوخت و آرزوها بر باد خواهند رفت. به قول فریدون مشیری
«خیال نیست عزیزم
صدای تیر بلند است و ناله ها پیگیر
و برق اسلحه خورشید را خجل کرده است...»
دیروز خبر رسید که حزب اله لبنان درب انبارهای زیرزمینی و شهر موشکی خود را به روی دوربین های تلویزیونی گشود و وسائل و تجهیزات مخوف دفاعی خود را رونمایی کرد تا دولتمردان رژیم صهیونیستی بدانند که اگر دست از پا خطا کنند بر سر آنها چه خواهد آمد و روسیه هم صراحتا خبر از جنگ اتمی در صورت لزوم داده است و قرارداد منع تکثیر و تولید سلاح های هسته ای کشتار جمعی هم نادیده گرفته شده است زیرا ساخت و تکثیر این سلاح ها هدفی جز حمله یا دفاع ندارد و برای روز مباداست. روز واقعه نزدیک است و بوی باروت با طعم چاشنی وسائل انفجاری در هرم هوای ناسالم تابستان، گرم تر از همیشه، مشام های همگان را می آزارد.
خرد جمعی به سایه رفته و تکبر و خودخواهی و منیّت ها چونان علف های هرز، مزرعه اندیشه را درنوردیده اند و ذهن ناپاک نادانی، مرورگر تصویری از اِعمال قدرت اسلحه است، قانون جنگل بر جهان حاکم شده، گرگ های درنده جایزه های اسکار صلح را درو می کنند و با افتخار بر کرسی قهرمانی می ایستند. زمانه از ادبار فراتر رفته و به افتخار و انزجار رسیده است، نسل برزخی کاربر کامپیوترها، در توهم دنیای دیگری مجال تنفس در هوای آزاد را ندارند و مدام به دنبال چیزی در فضاهای مجازی می گردند و در استمرار از فضای حقیقی دور می شوند.
آنچه در غزه مظلوم می گذرد حاصل بی خبری های نسلی است که با تکیه بر فنآوری های جدید از هویت انسانی دور شده و فراتر از خوی حیوانی، کشتار بیشتر انسان های بی گناه غیرنظامی را برای بقاء خود توجیه می کند.
افرادی در آمریکا توسط خبرنگار تلویزیون مورد سئوال قرار گرفتند که کشتار 16 هزار کودک بی گناه توسط رژیم صهیونیستی را چگونه توجیه می کنید؟ و آنها در پاسخ گفتند: اگر می خواهی زنده بمانی باید بکشی! این نافهمی دستاورد آموزش و تربیتی است که جهان امروز را به پرتگاه های مخوف بی اخلاقی کشانده است.
چه باید کرد؟
سئوال بی پاسخی است که هر نسخه درمانی را بی نتیجه می کند به قول ناصر خسرو قبادیانی حکایت آن عقاب است که چون با اصابت تیر سخت کمانی از فراز به زمین افتاد چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید با خود گفت از ماست که برماست
والسلام