گام اول چه آسان می نماید برای تحقق اراده ای که نیروی محرکه آن عشق باشد. به قول حافظ: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...» چه خواسته ها و آرزوهایی که در مسیر سخت و طولانی برآورده نشد و انحراف از معیارهای اولیه کوره راه ها را نمایان ساخت هرچند دور زدن ها در گاه و بیگاه ما را مصمم به ادامه راه می کرد. برای خوانندگانی که از روزنامه هیچ توقعی ندارند خیلی ساده است چند ثانیه ای شکل و شمایل صفحات را تورقی کنند و بعد فراموشی تا روزی دیگر. اما کسانی که دستی بر آتش دارند برمی آشفتند وقتی آن را دل پسند و دلخواه نمی یافتند و به قول ظریفی: «آنچه می بینند نمی خواهند و آنچه می خواهند نمی بینند...»
ما در طول 29 سال تلاش برای زنده نگه داشتن چراغی که هرچند کورسو می نمود از جان و ایمان مایه گذاشتیم چه به لحاظ شکلی و چه محتوایی که لازم می دانم دست و قلم یاران دیرین را بوسه زنم و بر همت و عزمشان آفرین گویم که آن گرمی آتش های پنهان و پیدا جز از عشق برنمی آید. عشقی که در طول سالیان مغز و اندیشه را مدام در کار گرفته و دمی فرصت فراغت نداده هر چند درسی از آن همه اشتیاق و هوای پرواز حاصل نشده باشد.
چه می شود کرد؟ زندگی برای همه جانداران وقتی رخ می نماید و استمرار پیدا می کند که از جوهره عشق برخوردار باشد. روزنامه نگاری هم در این شرایط وانفسا که از آغاز تا به اینک با سختی ها و بحران های آمیخته به جنگ و گریز مواجه بوده است جز از عشق و احساس مسئولیت پذیری مایه و بهره ای نداشته است. اگر عشق دردانه ای باشد در اعماق و ما غواص ماهری باشیم که سر در دریا کنیم ترس از جان به فراموشی می رود هرچند سرمستی ها در چینش کلمات ما را مقابل مدعیان قرار دهد و پاسخ ما قاضی را راضی نکند زیرا آدمی در این مسیر گاه غلام کلماتی می شود که آتش می افروزد و آن آتش است که گرمی می افزاید و جوشش عشق را به گداختن سینه دل تشویق می کند هر چند کار دل تمام نمی شود.
و اما بعد؛
نه رضایتی از آنچه کردیم داریم و نه توشه ای از آن ایام بردیم و نه خدمتی بسزا از دستمان برآمد بی هیچ بهانه ای اما در میدان ماندیم و قلم چرخاندیم به آن امید که راهی به دل ها گشائیم و بیشتر در حوزه فرهنگ و ادب که بر دوش سیاست نبودند به قصد حرکت دادن قلم ها و به جریان انداختن اندیشه ها و راه گشودن برای عروج کلمات تا آنجا که ممکن بود تلاش کردیم تا آنکه گاه قبول افتاد و گاهی نه!
وقتی وجوه اشتراک خواسته ها و خواهش ها را نمی توان همیشه با نوشته ها و تزریق افکار نو در یک جامعه سنتی رو به گذار در روزنامه به ذائقه همگان خوش طعم کرد چه می شود اگر بخواهی وجوه افتراق و اختلاف اندیشه ها را رقم زنی در شرایطی که تمام فکر و اندیشه در 24 ساعت خواه ناخوه درگیر تدارکاتی می شود که به هر روز نرخی و بهایی افزون را طلب می کند از کاغذ گرفته تا بقیه مواد و ابزارهای چاپ و برآوردن نیازهای همکاران که گاه رنجی مضاعف تر از رنج نتوانستن ها در نگارش هر آنچه باید را در پی دارد. چنانکه بعضی نشریات در قدم های اول به مسلخ توقف رفتند و دیگر مجال بلند شدن نیافتند مگر با نام و نشانی دیگر همانند مجله «عصر پنجشنبه» که 9 سال آوازه آن از مرزهای جغرافیایی فراتر رفت و چون قدم راست کرد بی آنکه از اصول عدولی داشته باشد مغضوب کج فهمی هایی شد که بعد از سالیانی کسانی گفتند در مسلخ اشتباه به قضاوت سر بریده شد.
بعد از آن جوانه هایی از آن درخت سر بریده رویش پیدا کردند با پیوندهایی از جنس هنر و فرهنگ که نام «هنگام» به هنگامه تلاشی دیگر برای آن انتخاب شد. اینک آن نام در گذر زمان و به سلیقه ای دیگر تغییر نام داد و «آتش» نام گرفت تا شاید گرمی بیشتری به جنبش قلم ها دهد که داد با همت استاد مجاهدنقی.
مشکلات مالی و گرانی کاغذ و دیگر مواد چاپی بسیاری از ویژه نامه های شهرستانی عصرمردم را به تعطیلی کشاند و تلاشی که برای نزدیکی با مخاطب در طول سالیان به ثمر نشسته بود را متوقف کرد و ماندند نشریاتی انگشت شمار با نام عصر که هنوز در بعضی شهرستانها کم و بیش رویی نشان می دهند برای مخاطبانی که دوستشان می دارند و به خواندن آنها دلمشغولند.
امیدواریم و به افتخار می گوییم که هنوز یاران دیرین پیوندشان با روزنامه عصرمردم استوار است و قلمشان در این آتشدان و هنرشان به این آتشگاه می چرخد که به وجود همه شان افتخار می کنیم و اگر سرمایه ای از عصر مانده باشد همین نویسندگان و اندیشمندانند هرچند به دیارهای دیگر رفته و در نشریات دیگر قلم می زنند. قصه ما تمامی ندارد و جان مایه های ما هنوزا هنوز در گرو عشقمان به گرمی در این مسیر پیدا و ناپیدا رفته است تا چه پیش آید.
دستنوشته هایی به نقد و قضاوت 29 سالگی روزنامه عصرمردم در کتابچه ای فراهم آمده اند که به زودی منتشر خواهند شد به این وسیله از همه همکاران مطبوعاتی و نویسندگان و منتقدان گرامی که ما را به نقد و قضاوت بردند سپاسگزارم و تلاش های سردبیر محترم و مجموعه همکاران عصرمردم را ارج می نهم و سپاس خود را پیوسته از آن همه تلاش ها تقدیم می کنم. به امید روزها و روزنامه های بهتر.
والسلام