کسانی که سالیان متمادی زندگی خودشان را به قضا و قدر گره زده اند ، شادی را هم باید در شانس و اتفاق و مناسبت ها جستجو کنند ، در حالی که هم در سخنان حکیمانه بزرگان دانش وفلسفه و هم در آموزه های دینی ، شادی از درون سرچشمه می گیرد . در واقع احساس شادی پژواکی است که از رفتار خود دریافت می کنیم و این نگرش ما به هستی و پدیدها و تلاش و پویایی ماست که شادی یا اندوه را به ارمغان می آورد . بذر شادی را ما با رفتارخود در دل می کاریم و چون جوانه می زند و به بار می نشیند می توانیم در سایه سار آن احساس خوبی داشته باشیم . در آموزه های دینی آمده است که احساس ناامنی و ترس که نقطه مقابل شادی است از اعمال ما سرچشمه می گیرد . کسی که دروغ می گوید همواره نگران برملا شدن دروغ خود است . خائن همواره خائف و ترسان از آشکار شدن انگیزه هایی است که او را به خیانت واداشته است .
در آموزه های دینی آمده است که بهترین تفریح کار است . بر این اساس در جامعه ای که هرکسی فراخور توانمندی و دانش خود سهمی در پیشبرد امور مردم دارد ، احساس مفید بودن می کند که شادی آور است به همین دلیل مشروط کردن و محدود کردن نشانه های شادی به رفتارهایی خاص ازعوارض بیگانگی با فرهنگ شادی است .
کسی که سوار بر تراکتور زمین را شخم می زند یا پشت تلسکوپ نشسته و ستاره ها را رصد می کند یا در گوشه ی کتابخانه غرق در مطالعه است و راننده ای که مسافران را به مقصد می رساند و ... همه در صورتی که زیر سایه ی احساس هم سرنوشتی و احساس وظیفه و ادای دین نسبت به دیگران کاری را به درستی انجام می دهند ، هم در زمان انجام کار و هم پس از پایان کار می توانند خشنودی خود و دیگران از کارشان را سرمایه ای برای شادی بدانند . پیامبر اکرم می فرمایند : خداوند دوست دارد اگر کسی از شما کاری انجام میدهد ، آن را محکم و بی عیب انجام دهد .
از این گفته پیامبر (ص) می توان به نتایج درخشانی دست یافت . تردیدی نیست کسی می تواند کاری را به درستی و بی عیب انجام دهد که از دانش و تجربه و تعهد لازم برخوردار بوده و طرح و برنامه درستی برای آن داشته باشد . خداوند ما را شاد می خواهد و بهشتی که در قرآن توصیف شده جایی است که اندوه در آن جایی ندارد .
شادی با خشنودی از درستی انجام کار فاصله ای ندارد . این که ما پیش خود بگوییم پس از پایان کار به دنبال شادی و تفریح برویم ، در واقع نشانی غلط می دهیم . مگر در حال کار و تلاش نمی توان شاد و خرسند بود .
تردیدی نیست زمانی که انسان قادر نیست اندازه شادی و اندوه خود را با بهره گیری از زبان مشخص کند و یا میزان احساس خشنودی خود را بالاتر از مفاهیم قراردادی واژه ها می داند به حرکت روی می آورد . مشت بر دیوار کوبیدن به همان اندازه نشان دهنده خشم و عصبانیت است که دست در هوا چرخانیدن در هنگام شادی و هر دو در تعریف علمی رقص به حساب می آید .
در گذشته های دور که انسان های بدوی درکی از کارکرد نفاق و دورویی نشات گرفته از تعارض منافع نداشتند حرکت (رقص ) تن با رقص دل در آیین های شادی و غم با یکدیگر هماهنگی بالایی داشت که نمونه های تخفیف یافته آن را هنوز هم در برخی از آیین های مذهبی می بینیم . رژه ها و حرکات نظامی نیز در واقع برون داد و تجلی میل به خلق حماسه و ابراز آمادگی برای جنگیدن است . بسیاری از رقص های بومی در ایران تداعی کننده ی حرکات نظامی رایج در گذشته هستند .
مادری که در عزای فرزند جوانش خود را مانند گهواره تکان می دهد و به افسوس دست می جنباند نیز در واقع می رقصد . در آیین های ملی و مذهبی در سراسر جهان فرض بر این است که حرکت (رقص) باید با احساس همسویی داشته باشد.
رفتارشناسان می گویند : زمانی که زبان قادر به بیان احساس نباشد ، موسیقی و رقص آغاز می شود تا نقش زبان را ایفا کند .
خط خوش ، رقص دل است آنچنان که مجسمه زیبا از زیبایی نگاه مجسمه ساز حکایت می کند . در اینجا سخن بر سر این است که شادی و همچنین غم امری بخشنامه ای و مناسبتی نیست زیرا شادی باید ریشه در درون داشته باشد.
در آموزه های اسلامی وجاهت و اعتبار شادی را باید در توفیقات و پیروزی های ناشی از تلاش و کوشش و شکیبایی جستجو کرد . برای نمونه عید قربان پس از توفیق در به جای آوردن مناسک حج و عید فطر پس از توفیق در به جای آوردن فرمان خدا و روزه گرفتن موضوعیت پیدا می کند. همچنان که بازیکنان یک تیم پس از پیروزی که نتیجه ی تلاششان است جشن می گیرند و پایکوبی می کنند.
پیام چنین آموزه هایی این است که شادی باید دلیل داشته باشد و از درون بجوشد و از همه مهمتر این که ما به عنوان انسان باید دلیل شادی یکدیگر باشیم . شادی عمومی به توفیقات جمعی بازمی گردد و شادی های فردی به توفیقات فردی بنابراین روزهای شاد را نه در تقویم بلکه در کارنامه زندگی خود باید جستجو کنیم تا به نقش خود در آفرینش غم و شادی باور داشته باشیم. این که کسی به ما بگوید امروز را شاد باشید و فردا را غمگین در واقع نقش ما را در زایش غم و اندوه انکار می کند .
به قول حافظ :
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته در این معنی گفتیم و همین باشد