در سال 395 میلادی مسیحیان بر امپراتوری روم شوریدند و امپراطوری روم ساقط شد. از آن سال تا 1453 که ترکان عثمانی قسطنطنیه را فتح کردند یعنی سال 1453 را قرون وسطی نامیدهاند 1058 سال مسیحیان بر اروپا و بخش قابل توجهی از آسیا حکومت کردند. اینکه در طول ده قرن و نیم بر مردم اروپا چه گذشته و چه شکنجهها و محرومیتهایی دیدهاند در حوصله این نوشتار نیست و شرح و بیان انگیزاسیون «محکمه تفتیش عقاید» را نویسندگان و مورخان نامی در کتابها و نوشتارها آوردهاند. آنچه مهم است علت طولانی بودن حکومتهای دینی و قدرت آنهاست که میتواند درس تاریخی قابل توجهی برای کسانی باشد که آن را دستکم میگیرند.
برتراندر راسل فیلسوف و نویسنده مشهور معاصر فرانسوی در کتاب «قدرت» به شرح و بیان انواع قدرت پرداخته است. او بر این باور است که قویترین، باثباتترین و ارزانترین حکومتها، حکومتهای دینی است زیرا بر باور و ایمان مردم تکیه دارد و دریچه قلبها را بر روی خود گشوده است. راسل نمونههای بسیاری از حکومتهای دینی را چه در قرون وسطی و چه قبل و بعد از آن و طولانی بودن آنها را مثال آورده است.
امروز که در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم و صنایع پیشرفته بسیاری را شاهدیم و انسان بدانجا رسیده است که دستاوردهایی مانند هوش مصنوعی را در اختیار دارد و یا برعکس خود را در اختیار هوش مصنوعی قرار داده است و قصد دارد جزئیات خلقت را کشف کند و آسمانها را تسخیر نماید. در تمام کشورها مردمانی هستند که در کلیساها، مساجد، کنستها، کنیسهها، معابد بودایی، برهمائی، هندی و دیگر مراکز عبادی به عبادت و پرستش خدای نادیده میپردازند و چه بسیار تقاضاها و خواستههای آرمانی و آرزوهای قلبی را از نیروی مافوق بشری که با اسامی خاص و متفاوتی در کتب دینی آمده است به دعا خواستارند.
روح سرگردان و عاصی انسان صاحب اراده که بیش از توان جسمی و روحی خود آرزومند خواستههاست نیروی محرکه قوی و قدر قدرتی است که میتواند امپراطوریهای بزرگی را ایجاد و یا تخریب نماید. به قول سعدی:
«اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و روئینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار...»
عنقریب و به یک چشم بر هم زدنی قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی چه آمریکا باشد و چه چین و روسیه و اتحادیه اروپا بالا و پائین میشوند و قدرتها دست به دست میگردند، همه چیز در حال شدن و فناپذیرند. جز خدایی که از ازل تا ابد بوده و هست و خواهد بود.
ما در عصری زندگی میکنیم که تلاش بیهوده نیاکانمان را ادامه میدهیم و آیندگان نیز همین تلاشها را خواهند داشت زیرا انسان صاحب اراده، سیریناپذیر مینماید، حریص، بیرحم، تمامیتخواه و با تمام ادعاهای دانشوری جاهل است به گونهای که میکشد تا زنده بماند نه آنکه زندگی میکند تا خود و دیگر همنوعان را حفظ کند.
روح ناآرام انسانی، هم مسیر خجسته وجودی را ادامه داده و هم مسیر گسسته عنانی را، اینکه به کجا میرود؟ مسیر روشنی پیش رو ندارد مگر آنکه به تعبیر قرآن به پرهیزکاری و تقوی روی آورد و کمال انسانی را در قناعت، صبر و حقطلبی بیابد.
اینک آمریکا، اسرائیل و دیگر جنایتکاران تاریخ معاصر با تکیه بر قدرت نظامی و تسلیحاتی و یا تکنولوژی و دانش بر این باورند که میتوانند همه چیز و همه کس را از آن خود کنند و مطیع خویش نمایند غافل از آنکه مسیر تاریخگذشتگانی که امپراطوریهای نامآورتر از آنها را پی ریختند فانی شدند و جز آثار اندکی از سازههای سنگی از آن همه قدرتهای نظامیشان باقی نمانده است. سعدی چه نیک و با فهم در این باب سخن رانده است:
«آنچه دیدی بر قرار خود نماند
آنچه هم بینی نماند برقرار...»
و حافظ هم به چنین فهمی رسید که ظریفانه سرود:
«کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش...»
روزگاری را شاهدیم به این خیال باطل که جنگ و خونریزی و جنایت و کشتار و قدرتهای مادی و تسلیحاتی و نظامی با تکیه بر سیاستهای فریب و نیرنگ و زور و زر میمانند و رفاه و خوشبختی میآورند که حتی از فاصلههای دور و دورتر در شبکههای تلویزیونی قابل مشاهدهاند غافل از آنکه مسیر تاریخ به گونه دیگری طی میشود و به قول هگل فیلسوف آلمانی «خداوند جبار تاریخ ارابه خود را بیرحمانه از روی اجساد کشتگان عبور میدهد و به تعبیر قرآن، والعصر انالانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عمل الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»
راستی جز این میتوان تصور کرد که این قدرتهای پوشالی همانند خسی هستند که کشاکش دریا را از قدرت و حرکت خود میدانند.
به قول ابوسعید ابوالخیر: دریا به خیال خویش موجی دارد/ خس پندارد که این کشاکش با اوست. در برابر عظمت خلقت و بزرگی خداوند ما هیچیم و همه اوست که هستی ما هم از اوست اگر خوب فهم کنیم که از کجا آمدهایم؟ چرا آمدهایم؟ و به کجا میرویم.
والسلام