وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    ننه يه ليوان آب بده

    توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 24 اسفند 1399 384 0
    یادداشت طنز سردبیر اسماعیل عسلی 25 اسفند 1399               ننه يه ليوان آب بده

    شمشاد خانم با سلوم و صلوات بالاخره نشوني خونه ي ننه ي سلندر رو پيدا کرد و زنگ زد و منتظر شد تا در باز بشه ، چند دقيقه بعد همسايه ي ديوار به ديوار ننه ي سلندر از تو پنجره سرک کشيد به کوچه و گفت : اگه با ننه ي سلندر کاردارين رفته تو صف مرغ و به اين زودي هم برنمي گرده ، شمشاد خانم که با هزار تا بدبختي تا اينجا اومده بود پرسون پرسون خودشو رسوند به صف مرغ و چون همه ماسک زده بودن نمي دونست چيطوري ميتونه ننه ي سلندر رو از ميون اون همه آدم پيدا کنه ، صف مرغ هم الي ماشاالله با صف محشر مو نمي زد ، خلاصه بعد از کلي گردن کشيدن و سوجول پوجول بهش گفتن اون کسي که رو چهارپايه نشسته و قليون دست گرفته ننه ي سلندره ! شمشاد خانم رفت به طرف همون چهارپايه که تبديل شده بود به پاتوق ننه ي سلندر و سلام چرب و غليظي تحويل داد و گفت : ببخشيد ننه ي سلندر شما هستي ؟ ننه ي سلندر دو تا نفس از ني قليون گرفت و گفت : کاري داشتين ! شمشاد خانم گفت : من از طرف عاليه خانم خدمت رسيدم . سلام رسوندن ، والله نمي دونم چيطوري بگم ، خواستگار اومده براي دخترم ، ديگه رسيده به جايي که دنبال تحقيق و تفحص هستيم ، عاليه خانم گفت کي بهتر از ننه ي سلندر ، چون خواستگاري که عرض مي کنم اهل همين محله است ! ببخشيد شما تو صف مرغ قليون مي کشيد کسي ايراد نمي گيره ؟ ننه ي سلندر بعد از ورانداز کردن قد و بالوي شمشاد خانم گفت : وقتي قراره از صبح علي الطلوع تا نزديک غروب تو صف مرغ باشم اختيارم دست خودمه ! در ضمن مگه من فضول محله ام ، عاليه خانم از کي تا حالا براي من شغل تعيين مي کنه ؟ شمشاد خانم که حساب کار دستش اومده بود گفت : بي ادبي نباشه ، از اين بابت که شما خيرخواه مردم هستين و دلتون مي خواد زن و شوهر وصله ي تن هم باشن و کارشون به کلانتري و دادگاه نکشه و اهل صلاح و مصلحت هستين به شما زحمت دادم وگرنه پسر خوبيه ، شغل آبرومندي داره و دستش به دهنش ميرسه ، فقط ميخواستم مطمئن بشم ، خودتون که ميدونين دختر مثل پل هست و مردم رهگذر و به هر کسي نميشه اعتماد کرد ؛ به هر حال شما تو اين محل سن و سالي ازتون گذشته و همه رو حرفتون حساب ميکنن و بحث فضولي و اينجور چيزا نيست !
    ننه ي سلندر گفت : شما محبت دارين ، والله من پشت دستم رو داغ کردم که ديگه تا عمر دارم راه و چاه به کسي نشون ندم ، پارسال مامان ژاله با من صلاح و مشورت کرد و گفت : فلاني اومده خواستگاري دخترم برام تحقيق کن، نگو که دختر و پسر دو سر يه بالين بودن و فقط عسل دهن هم نکرده بودن ، من هم از همه جا بي خبر هر چي مي دونستم گفتم و مامان ژاله هم دهن لقي کرد و پاي من پيرزن کشيد به دادگاه که تو چه کاره بودي که عيب رو پسر مردم گذاشتي ، خلاصه زحمتت نمي دم بلايي به سر من آوردن که دنيام شد عين عاقبت يزيد ، پسره بي چشم و رو هم از عقده ي دلش چسب قطره اي ريخت تو قفل در مغازه ي باباي سلندر و از اون به بعد گفتم چرا به سر بي درد خودم دستمال ببندم ، حالا هم به شما ميگم که اين جور کارا به من نيومده  ، خدا مي دونه کي چيکاره ست ، دختر و پسر اين دور و زمونه چشم و گوش بسته نيستن که محتاج دستگيري باشن ، برو توکل کن به خدا ، اين هم بهت بگم که اگه دنبال دوماد گارانتي دار که پالونش کج نباشه هستي بيراهه گز مي کني ، اين روزا شيطون رو هر وجب زمين هزارتا چاله کنده ، آدميزاد هم شير خام خورده ، دوبار که پاش لغزيد ديگه اختيارش دست خودش نيست و خلاصه جووني هست و هزارتا عيب ناشرعي !
    شمشاد خانم که به قاعده توجيه شده بود گفت : فرمايشتون صحيح ولي اگه خودتون هم نميخواين براي دختر من زبون بگذارين و آستين بالو بزنين حداقل بگين من چيکار کنم که کلاه سرم نره ؟
    ننه ي سلندر قليونش رو دست به دست کرد و به گشنيز خانم گفت : بگير دو تا پک بزن که حسابي چاق شده ، بعد رو کرد به شمشاد خانم و گفت : از من نشنيده باشي ، جايي هم نقل نکن ولي اگه ميخواي از زير و بم زندگي خواستگار دخترت باخبر بشي به هر کي رسيدي بگو فلاني يعني همون خواستگار دخترت نامزد شوراي شهر شده ، همين که بند زبونت باز شد و از نامزدي اون براي شوراي شهر حرف زدي مردم مثل اين که خار زير دمبشون گذاشته باشي گزگزکشون ميشه و هر کي هر چي ميدونه رو مي کنه ولي مراقب باش که نگي اومده خواستگاري دختر من ، چون مردم خودشون رو ميگذارن به جاي اون و دلشون به رحم مياد و حرفي نميزنن و پيش خودشون ميگن طفلکي حالو تو جووني يه غلطي کرده و رو نمي کنن ولي مردم به کسي که دور و بر سياست مي پلکه و به اصطلاح فکر مي کنه توي اين اوضاع شلم شوربا کاري از دستش برمياد حساس هستند ولي همين که فهميدن يه نفر شوراي شهر شده ميرن تو جلدش و رب و ربشو در ميارن و دلشون ميخواد بچرزوننش ، چون پيش خودشون ميگن اين که ميخواد افسار شهر دست بگيره تا حالو اختيار خودش دست کي بوده ، فهميدي چي چي ميگم يا نه ؟
    شمشاد خانم گفت : خدا خيرت بده ، ديگه فهميدم بايد چيکار بکنم .
    اون روز گذشت تا اين که دو هفته بعد که مادر پسري که از دخترشمشاد خانم خواستگار کرده بود تماس گرفت که جواب بگيره ، شمشاد خانم که به هر کي رسيده بود گفته بود فلاني ميخواد نامزد شوراي شهر بشه حسابي دستش پر بود ، بي رودرواسي به ننه ي شاه دوماد گفت :
    والله من که نرسيدم تحقيق کنم ولي اينجوري که مردم ميگن مثل اين که پسرشما وقتي دنيا اومده يرقان داشته و چند روز زير مهتابي خوابيده که شگون نداره ، بعدا هم وقتي شش ماهه بوده شما مريض شدي و بچه رو از شير گرفتي و سيما خانم که روماتيسم قلبي داشته چند روزي به بچه ات شير داده ، تا 9 سالگي گلاب به روتون شب ادراري داشته و هنوز هم انگشت خودشو مي مکه  ، 13 ساله که بوده رفته رو پشت بون خونه ي همسايه چيش چروني ، گذاشتن دنبالش افتاده دستش شکسته و تو دست چپ پسرت پلاتين کار گذوشتن ، سه بار بابت بلند کردن ساندويچ از فروشگاه مدرسه اخراج شده ، دوره سربازي تو آسايشگاه بوگند راه انداخته 15 روز اضافه خدمت خورده ، عاشق دختر عمه اش بوده که بهش ندادن ، تو دعواي حصر وراثت کله ي کاکاشو شکنده ، از بادنجون خوشش نمياد ، کاراش بگير نگير نداره ، شب اولي هم که اومده خواستگاري دختر من کت و شلوار عاريتي تنش بوده ، ضمنا بهش بگين کسي که تا حالو چهار بار چک بي محل کشيده گه ميخوره بياد خواستگاري دختر من !!
    شمشاد خانم همينطوري داشت تخته گاز مي رفت و پته ي خواستگار دخترش رو مي ريخت رو آب که ننه ي دوماد پشت تلفن قلبش گرفت و خشکش زد و به دخترش گفت : ننه يه ليوان آب بده که سوخت

    شماره روزنامه:7154
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در یکشنبه, 24 اسفند 1399

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    آرشیو روزنامه

    Ad Sidebar
    Ad Sidebar-3